عشق شهید چمران به فرزندان و همسرش
در تاریخ: ۱۳۹۷/۰۵/۲۰
درباره عشق چمران به فرزندان و همسر اولش
» سرویس: رسانه هاي ديگر - رسانه ديگر
کد خبر : 92040100672
شنبه ۱ تیر ۱۳۹۲ - ۱۷:۳۵
بهانهی این نوشتار، یادداشتی است که به هدایت دوست عزیزم بهراد قنبری در سال گذشته از سارا جیوستی خواندم. دختری امریکایی که با زبانی ساده و صمیمی ولی آگنده از درد، نوشته بود که می خواهد بداند پدربزرگ اش کیست. سارا دختر روشن و نوهی دکتر مصطفی چمران بود. چند شب پیاپی بهراد و من نوشتههای سارا و نام و نشان او و فرزندان چمران در امریکا را جست وجو کردیم و نکاتی یافتیم که برایمان جالب توجه بود. همسر اول شهید چمران پروانه (تامسن ه.) در سال ۲۰۰۹ درگذشته بود. روشن، رحیم و داریوش فرزندان دکتر مصطفی هرکدام در شهری در کنارهی غربی امریکا زندگی میکردند .
به گزارش ایسنا، سایت امام موسی صدر در ادامه نوشت: دو نکته توجه ما را به خود جلب میکرد: نخست، تلاش محسوسی که در ناشناخته ماندن آنان دیده میشد و حتی در شیوهی نگارش نامشان محسوس بود. دوم، سطح تحصیلات و شغل فرزندان دکتر چمران. (پسران چمران در آتشنشانی و شرکت صنایع چوب مشغول به کار بودند.) نوشتههای سارا ;که پس از جدایی مادر و پدرش با پدرش زندگی میکرد- نشان میداد که داییهایاش حاضر نیستند دربارهی پدرشان صحبت کنند و با مرگ مادر بزرگ راز بزرگی از دسترس او پنهان مانده است .
به سرعت پرسش ما از کنجکاوی صرف به این پرسش اساسی دگرگون شد که آیا مصطفای چمران فارغ از تمام وجوه علوی و علمی و عملی در مقام شهید و دانشمند و مجاهد- پدر خوبی برای فرزندان خود بود؟ یا به تعبیر دیگری، چرا شهید چمران یتیمان مدرسهی عاملیهی صور را بر چهار فرزند خود ترجیح داد؟ داستانهای متعددی از شور و شوق دکتر چمران و احساس پدری نسبت به یتیمان شیعهی جنوب لبنان را خوانده بودیم و میدانستیم چگونه خود را پس از بوسیدن جمال در برابر این کودکان یتیم بازخواست کرده است. نیز میدانستیم که استدلال غالب این است که این جدایی به رغم خواست و تلاش دکتر چمران صورت گرفته است و او تلاش کرده با استقرار خانوادهاش در لبنان، در کنار این کودکان یتیم، بین خانوادهی کوچک خود و خانوادهی بزرگ مدرسهی عاملیه جمع کند؛ اما گروهی نخواستهاند و با ایجاد مزاحمتهایی برای او و همسرش -که بیشتر بر قضاوت ظاهری متمرکز بود- اسباب رنجش همسرش را فراهم کنند و او با یقین به عشق شمع به پروانه،تصمیم به بازگشت به امریکا بگیرد و این تصور در خیال همسر او نمیگنجید که این بار شمع چمران برگرد پروانه نگردد! ولی چنان شد. این ضربهی عاطفی ظاهراً چنان بوده است که بر خلاف تصور دکتر چمران که استدلال اصلی او برخورداری فرزندانش در امریکا از بهترین مواهب زندگی و امکانات آموزشی در کنار مادر و خاندان مادری (و شماری دیگر از خاندان چمران ساوهای که با خاندان هسر چمران نسبتی مضاعف داشتند) استوار بود، این فرزندان -که از بهره هوشی پدر و مادر باید بهرهای داشته باشند- به جایگاه اقرانشان نرسیدند، از تحصیلات عالی محروم شدند و مکانت اجتماعی درخور خود را نیافتند .
در این میان بار چنین مسؤولیتی را نباید در تعهد چمران به مدرسهی عاملیه و کودکان یتیم آن خلاصه کرد؛ چرا که جدایی فیزیکی چمران از همسر و فرزندان دستکم دو سال پیش از آن و با آغاز دورههای آموزش نظامی اعضای نهضت آزادی ایران در مصر، پدید آمده بود. متأسفانه از این مقطع اطلاعات روشنی در دست نیست. میدانیم که در این دورهها افرادی از فتح نیز شرکت داشته اند و همراه و معاون و محافظ بعدی وی ابویاسر نیز از همراهی با ابوجمال در این دورهها خبر داده است .
همچنین، اطلاع چندانی در دست نیست که چرا دکتر چمران بعد از بازگشت به ایران، امکان دیدار با فرزندان و همسر اول خود و احیاناً انتقال آنان به ایران را فراهم نکرد؛ هرچند روایت زندگی غادة جابر -همسر دوم و لبنانی چمران- نشان میدهد که درگیری چمران در امور انقلاب و بحران کردستان و سپس ستاد جنگهای نامنظم امکان زندگی معمولی را از وی نیز گرفته است؛ و فرصتی برای پرداختن به فرزندان نبوده است . گفته میشود که چمران با فرزندان خود در این مقطع در تماس بود؛ ولی اوضاع ایران و درگیری او در مشاغل حساسی که مستلزم رفت و آمد مستمر بود، امکان استقرار در خانهای مسکونی را از او سلب کرده بود و با علم به این نکته او تلقی فرزندان و همسر اولش را از سمت وزارت در جمهوری اسلامی ایران و سطح زندگی وزیر قرین واقع نمیدید. خاطرات غادة از زندگی در اتاقی در زیرزمین نخست وزیری به اندازهی کافی گویاست .
این داستان وجهی تراژیک نیز دارد. جمال یکی از پسران دکتر چمران پس از جدایی از پدر، و زمانی که هنوز وی در لبنان بود، در استخر خانه ی پدربزرگ در امریکا غرق میشود و پیش از آنکه خبر به پدر برسد، وی از طریق رابطهای روحی آن را در مییابد. نوشته های ابوجمال در سوگ فرزند، نمونهای نادر از نثر حزین چمران است که عشق به خدا و رضای او و تضحیه برای او را با عشق به فرزند پیوند میزند و کلید فهم رفتار او را به دست میدهد .
نمونهای از نوشتههای نادر دکتر چمران در باب فرزندان خود را میخوانیم:
«ای فرزندم در این دنیا نتوانستم به تو کمکی کنم .
اما آنجا در آسمانها، لحظه ای از تو جدا نخواهم شد
و دیگر قدرتی نیست که همبستگی ما را از هم بگسلد .
بُنَیَّ …!
مَعَک، مَعَک، لا أفارقک …!
فرزندم با تو خواهم بود از تو جدا نمیشوم !
خدایا! تو میدانی که قلب من سرشار از مهر و محبت است و همه ی مخلوقات تو را به شدت دوست میدارم و در بعضی از حالات این دوستی به درجهی عشق و پرستش میرسد. تو میدانی که احتیاج دارم که عشق بورزم و بپرستم و چهبسا که به محبوبهایی تا درجهی پرستش عشق ورزیده ام اما هر وقت که عشق من به کسی و یا به چیزی به درجه ی عشق رسیده است، تو آن را از من گرفته ای تا کسی را و چیزی را به جای تو معبود خود نکنم .
ای خدای بزرگ! تو را شکر میکنم که (قلب مقدس مرا جایگاه خود کردی) با تجربههای تلخ و ضربههای قاطع و شکننده قلب مرا از خطرناک ترین گمراهی ها نجات دادی و این آتشکده ی مقدس را فقط جایگاه خود کردی .
خدایا !
تو می دانی که عزیزترین جگرگوشه ام طعمه ی مرگ شد؛
و وجود مرا به آتش کشید؛
و بعد از پنج سال، هنوز زخم عمیق آن بر قلب مجروحم سنگینی می کند .»
دکتر چمران، قلم روانی داشت و فرصت را برای نوشتن از حالات درون خود از دست نمیداد؛ شاید نوشتن بخشی از فرآیند محاسبه ی نفس و حساب کشی خود بود. تفاوت نوشته های او با گفتگوهای تنهایی دکتر شریعتی، در بیان اول شخص دکتر چمران و نوشتن از خود است؛ خود او بیش از خود شریعتی در این نوشته ها نمایان است؛ بدون اینکه او قصد خودنمایی داشته باشد؛ چرا که این نوشته ها اصلاً و اصولاً برای انتشار نوشته نشده اند .
در نوشته های بالا، خطاب و گفت وگو در فضایی سه گانه صورت می گیرد: خودی در برابر خدا و در برابر فرزند یا فرزندان و همسر. منطق اصلی این نوشتار بر اساس سلوک عرفان عملی و تهذیب و محاسبه ی نفس نوشته شده است. اما مبنای نظری آن را باید در الهیاتی تنزیهی، برپایه ی برداشتی از توحید و اخلاص دانست که در آن فرد (سالک و عارف) در راه طلب و در تجربه ی اتحاد بین خود و خدا (و برداشته شدن حجاب ها)، خود را نفی می کند. این تعبیر عارفانه از ازخودگذشتگی در کنار مسؤولیت اجتماعی فرد، راه را بر چشم پوشیدن یا در اولویت ثانوی قرار دادن مسؤولیت های فردی و خانوادگی فراهم می کند و در عدم امکان جمع میان دو مسؤولیت فردی، خانوادگی و اجتماعی، زمینه ی اولویت بخشی یا ترجیح مسؤولیت اجتماعی را فراهم می;کند مقایسه ی نوشته ی بالا، با آخرین یادداشت شهید چمران (ساعاتی پیش از شهادت) که در آن با خود سخن میگوید و اعضاء و جوارح خود سخن می گوید، نکته درخور توجهی را روشن می کند. در نوشته، خطاب به جمال، او بر کلمهی فرزندانم خط کشیده است وجگرگوشه ام را در متن جایگزین کرده است. این بخش،; تمام ناخودآگاه او را روشن میکند؛ او با فرزندان خود چنان رفتار کرده است که با خود عمل کرده است. فرزندان او بیش از جگرگوشه ی مصطلح عامیانه اند؛ خود او هستند که در این میانه دیده نمیشوند و فدا می شوند؛ در راه رسیدن به آرمانی متعالی که رسیدن به خدا و رهایی انسان است، قربانی می شوند؛ همان گونه که مصطفای چمران خود را و پیش از آن بخشی از خود یعنی جگرگوشه گان خود را- فدای این عشق متعالی به هستی کرد. فدا در اتصال به منبع عشق، موجود فانی را به سرچشمه ی بقا میرساند و جاودانه میکرد. عشق، چنان که چمران می فهمید و در همه جا می دید و از ابرازش نسبت به همسرش پروانه یا محبوبش امام موسی صدر یا دوستانش دکتر علی شریعتی یا دکتر صادق طباطبائی نمی هراسید، رمز این فداکاری است. وقتی چمران در رثای شریعتی از صدای سخن عشق می گوید و یادگار جاودانه اش می خواند، به همین نکته اشارت دارد. عشق اخلاص و تضحیه سه ضلع فهم رفتار و گفتار و نوشتار چمرانند